آگوست 16, 2017 بازدید : 2700 شناسه خبر : 1847
ناخودآگاه ؛ رمز تربیت (2)

خودآگاه و ناخودآگاه در صد ساله ی اخیر، در حوزه ی روح و روان انسان ، علمی به وجود آمده است که آن هم نوع خاصی از روان‏شناسی است ولی با روان‏شناسی‏ها و علم النفس‏های گذشته تفاوت عظیمی دارد و لذا اسم آن را «روانکاوی» گذاشته‏اند. روانکاوی خود نوعی علم النفس و روان‏شناسی است که […]

خودآگاه و ناخودآگاه

در صد ساله ی اخیر، در حوزه ی روح و روان انسان ، علمی به وجود آمده است که آن هم نوع خاصی از روان‏شناسی است ولی با روان‏شناسی‏ها و علم النفس‏های گذشته تفاوت عظیمی دارد و لذا اسم آن را «روانکاوی» گذاشته‏اند. روانکاوی خود نوعی علم النفس و روان‏شناسی است که به روان ناخودآگاه انسان مربوط می‏شود نه به روان خودآگاه او؛ یعنی کشف شده است که روان انسان دو حوزه و دو بخش دارد: بخش خودآگاه که همان بخشی است که بشر از قدیم الایام می‏شناخته است، و بخش ناخودآگاه که امروز سرپنجه علم توانسته است به آن دست بیندازد.

فرق روان خودآگاه با روان ناخودآگاه چیست؟ روان خودآگاه یعنی قسمتهایی از روح و روان ما که وجود آنها را در خودمان درک می‏کنیم و به وجود آنها آگاهیم. مثلًا در ما «احساس» به معنای حس کردن (کار حواس ظاهری) وجود دارد. چشم ما می‏بیند و خود ما هم آگاهیم که چشممان می‏بیند. قوه حافظه ما آنچه را که احساس کرده‏ایم در خود نگاه می‏دارد. خود ما آگاهیم که یک قوه حافظه داریم؛ گاهی می‏گوییم قوه حافظه‏ام ضعیف شده یا قوی‏تر شده است، قوه حافظه من از قوه حافظه فلان شخص کمتر یا بیشتر است. همچنین آگاهیم که تعقل و تفکر داریم، یعنی‏تفکرها داخل حوزه خودآگاه وجود ماست. در ما یک سلسله تمایلات، رغبتها، شهوتها، نفرتها، ترسها و امثال اینها وجود دارد. ما خودمان وجود اینها را احساس می‏کنیم. اگر در ما رغبت به مقام هست، خودمان هم وجود این رغبت را احساس می‏کنیم، می‏فهمیم که دلمان می‏خواهد مقام عالی داشته باشیم. در ما غضب و خشم هست، آن را هم درک می‏کنیم، و غرایز خود را ادراک می‏کنیم.

اما روان ناخودآگاه یعنی چیزهایی که از جنس و سنخ روان هست ولی با وجود این ما به آنها آگاه نیستیم و آنها را در خودمان درک نمی‏کنیم.

دو خصوصیت حوزه روان ناخودآگاه

حوزه روان ناخودآگاه دو خصوصیت دارد. یک خصوصیت آن این است که حاکم بر روان خودآگاه است. روان ناخودآگاه فرمان می‏دهد، روان خودآگاه می‏پذیرد. از این جهت گفته‏اند مثل ایندو مثل یک کارخانه عظیمی است که دستگاه موتور و دستگاه انتقال نیروی این کارخانه در زیر زمین نهاده شده است و قسمتهای رویین آن که عملیات نهایی را انجام می‏دهد در قسمت بالا قرار دارد. آن کس که نگاه می‏کند، قسمت بالا را می‏بیند و خیال می‏کند که کارخانه همین قسمت بالا است؛ نمی‏داند که قسمت بالا تابع و مسخّر قسمت پایین است و اساس، آن قسمت پایینی‏ است؛ اگر بالا حرکتی هست به دلیل حرکتهای طبقه زیرین و به دلیل نیروهایی است که در طبقه زیرین وجود دارد.

خصوصیت دوم این است که علاوه بر اینکه طبقه زیرین روح ما یعنی‏ روان ناخودآگاه فرمانده است و روان خودآگاه فرمانبر، بخش روان ناخودآگاه بسی عظیم‏تر و وسیع‏تر و گسترده‏تر است. قسمت خودآگاه ما نسبت به بخش ناخودآگاه، قسمت کم و کوچکی را تشکیل می‏دهد. قسمت مهم روان ما را روان ناخودآگاه ما تشکیل می‏دهد. مثل می‏زنند که اگر هندوانه یا قطعه یخی را در آب بیندازند، مقدار کمی از آن از آب بیرون می‏آید و آب قسمت اعظم آن را در برمی‏گیرد. می‏گویند عینا به همان نسبت که قسمتهای بیشتری از یک هندوانه یا یخ زیر آب قرار می‏گیرد و قسمت کمی روی آب، قسمتهایی از روان انسان هم به همین نسبت از آگاهی ما مخفی و از شعور ما پنهان است؛ قسمت بسیار کم آن همان است که خودمان آن را درک می‏کنیم و به وجود آن آگاه هستیم.

در قدیم یک مثل عامیانه‏ای بود، مردم فکر می‏کردند- من نمی‏دانم تا چه اندازه درست است- که آدمهای کوتوله خیلی زرنگ و باهوش هستند؛ می‏گفتند این آدم کوتوله که می‏بینی قدش اینقدر است، ده برابر این مقدار زیر زمین است.

این یک حرف عامیانه‏ای بود اما بعد معلوم شد که همه مردم اینطورند، همه مردم کوتوله‏اند ولی از نظر روانی؛ یک مقدار از روانش همان است که خودش حس می‏کند و به وجود آن آگاه است- که قسمت کمی از روان اوست- و قسمتهای بیشترش همان است که خودش هم از وجود آنها آگاه نیست.

«پنهان های روان انسان» در قرآن و دعای کمیل‏

در این زمینه نکاتی در قرآن مجید و کلمات علی (علیه السلام) و کلمات حکمای الهی و عرفایی مثل مولوی وجود دارد؛ یعنی تا حدود زیادی حکما و عرفا هم به این نکته توجه کرده‏اند. حال مطلبی را که آنها گفته‏اند عجالتا مطرح نمی‏کنم، فقط یک مورد از قرآن کریم و یک فراز از کلمات امیر المؤمنین (نه از نهج البلاغه بلکه از دعای کمیل) نقل می‏کنم و فعلا از این قسمت مطلب رد می‏شوم.در قرآن مجید در سوره مبارکه طه می‏فرماید: «فانّه یعلم السّرّ و اخفی» «1» خدا آگاه به راز است، آگاه به پنهان است، و آگاه به پنهان‏تر از پنهان است. این «پنهان‏تر از پنهان» چیست؟

برای انسان چیزی پنهان‏تر از این نیست که امری را در دل خود پنهان کند. اگر انسان چیزی را در دل خاک یا هر جای دیگر پنهان کند ممکن است کسی پیدا کند، ولی اگر چیزی به صورت سرّ باشد، یعنی اصلا از درون دل بیرون نیاید، چیزی مخفی‏تر از آن برای انسان نیست. از امام سؤال شد: چرا قرآن می‏گوید خدا راز را می‏داند و «از راز پنهان‏تر» را هم می‏داند؟ «از راز مخفی‏تر» چیست؟ امام فرمود: «از راز پنهان‏تر» آن چیزی است که در روان تو وجود دارد و خودت نمی‏دانی و فراموش کرده‏ای.

علی (علیه السلام) در دعای کمیل می‏فرماید: «الّذین وکلتهم بحفظ ما یکون منّی» تو ملائکه‏ای را بر من موکل کردی‏ «2»، آنها را مأمور من کردی و تمام اعمال مرا ضبط و ثبت می‏کنند.

بعد برای این که مردم چنین خیال و توهمی نکنند که خدا که ملائکه را فرستاده العیاذباللّه مثل کسی است که به مأمور احتیاج دارد و خودش به تنهایی نمی‏تواند، یا شریک در ملک و به تعبیر قرآن «ولی از ذلّ» دارد، می‏فرماید: «و کنت انت الرقیب علی من ورائهم» تو خودت باز بر فرشتگان، ناظر و شاهد هستی؛ نه فقط شاهد بر آنها «و الشّاهد لما خفی عنهم» چیزهایی در حوزه وجود من است که حتی بر ملائکه که جنود غیبی هستند مخفی می‏ماند- یعنی وجود من غیب و پنهان هایی دارد که ملائکه هم از آنها آگاه نیستند و نمی‏توانند آگاه باشند- ولی تو خودت آن گواهی هستی که آنچه را که بر آنها هم پنهان است شاهدی.

از اینجا انسان می‏فهمد که قضیه روح و روان انسان چقدر عجیب است که قرآن می‏گوید «سرّ و پنهان‏تر از سرّ» و علی (علیه السلام) می‏فرماید چیزهایی [در روح و روان انسان‏] هست که از ملائکه هم پنهان می‏ماند و تنها خداست که بر آنها آگاه است.

ص150، فصل شناخت آیه ای و روان ناخودآگاه، کتاب مساله شناخت، شهید مطهری

اشتراک گذاری
کلمه های کلیدی
برچسب ها :
ثبت دیدگاه