آگوست 28, 2017 بازدید : 2480 شناسه خبر : 1867
ناخودآگاه ؛ رمز تربیت (3)

ناخود آگاه از نگاه روانکاوان در قسمت قبلی ، به وجود قسمت های خود آگاه و ناخودآگاه و شواهد آن در آیات و روایات اشاره شد. این روان ناخودآگاه از کجا و چگونه ایجاد می‏شود؟ نظریه علمای روانکاو در این جهت مختلف است. نظریه فروید فروید که قهرمان روانکاوی است- معتقد بود که تمام عناصر […]

ناخود آگاه از نگاه روانکاوان

در قسمت قبلی ، به وجود قسمت های خود آگاه و ناخودآگاه و شواهد آن در آیات و روایات اشاره شد. این روان ناخودآگاه از کجا و چگونه ایجاد می‏شود؟ نظریه علمای روانکاو در این جهت مختلف است.

نظریه فروید

فروید که قهرمان روانکاوی است- معتقد بود که تمام عناصر روان ناخودآگاه انسان از روان خودآگاه گریخته‏اند و در آنجا جایی را برای خودشان تشکیل داده‏اند؛ یعنی عناصر روان ناخودآگاه ابتدا در روان خودآگاه بوده‏اند، ولی این عناصر از مرزی که میان روان خودآگاه و روان ناخودآگاه وجود دارد به طور پنهان گریخته‏اند و به قسمت روان ناخودآگاه رفته‏اند. آنها تدریجا در آنجا دنیایی تشکیل داده‏اند که از روان خودآگاه بسیار مفصل‏تر و وسیع‏تر و گسترده‏تر است. از نظر فروید، مخصوصا پس‏راندگی‏های روان [باعث این گریز می‏شود]. «پس‏راندگی‏ها» یعنی آنجا که غرایز و تمایلات انسان میل به بروز و ظهور دارند ولی انسان مانع بروز و ظهور آنها می‏شود، عادات و عرف اجتماعی اجازه نمی‏دهد که قسمتی از روان خودآگاه انسان [بروز کند]. مثلًا انسان بر یک امری خشم گیرد [ولی نتواند خشم خود را ارضا کند]. البته بیشتر تکیه فروید روی تمایلات جنسی است: انسان از نظر جنسی تمایلی پیدا می‏کند ولی شرایط و محیط اجتماعی اجازه بروز نمی‏دهد؛ چاره‏ای نمی‏بیند الّا اینکه این میل و به اصطلاح این عشق را فراموش کند. مثلًا به خیابان می‏رود، چشمش به یک صورت می‏افتد، دلش به دنبال چشم می‏رود ، ولی انسان حس می‏کند که نمی‏شود دنبالش را گرفت، راه بسته است، چاره‏ای نمی‏بیند جز اینکه فراموش کند، فراموش هم می‏کند ولی در واقع فراموش نکرده است؛ قضیه فراموش شدنی نیست. وقتی آن میل دید که به او اجازه بیرون آمدن از این طرف نمی‏دهند، از آن دروازه دیگر که در روان انسان وجود دارد می‏گریزد و به روان ناخودآگاه می‏رود. این احساس و تمایل همیشه می‏داند که اگر بخواهد بیرون بیاید فورا می‏گویند: برو گم شو! و اجازه بیرون آمدن به او نمی‏دهند. اما او که نمی‏تواند برای همیشه [در روان ناخودآگاه‏] بماند. چه می‏کند؟ تغییر چهره و قیافه می‏دهد، ماسک به چهره خودش می‏زند. مثل کسی که در کشوری تحت تعقیب است، از مرزها فرار می‏کند و به خارج از کشور می‏رود؛ می‏داند که اگر با آن چهره و قیافه و با آن شناسنامه و گذرنامه از مرز داخل شود فورا توقیف می‏شود، و از طرفی می‏خواهد به کشور بیاید؛ چه می‏کند؟ شناسنامه و گذرنامه‏اش را عوض می‏کند، ماسک می‏زند و با نام دیگر از مرز وارد می‏شود.

فروید معتقد است که بسیاری از تجلّیات روان ناخودآگاه انسان، عناصر رانده شده از روان خودآگاه است که ابتدا جنبه سفلی و جنبه پست و حیوانی داشته‏اند، بعد گریخته‏اند و به روان ناخودآگاه رفته‏اند؛ چاره‏ای ندیده‏اند جز اینکه در یک لباس و با ماسک و چهره دیگری بیرون بیایند. مثلًا به صورت یک خیرخواهی اخلاقی بروز می‏کنند. وقتی انسان می‏بیند عاطفه‏ای در دلش بروز کرده و مثلًا مدتی است این میل در او پیدا شده که در مؤسسات نیکوکاری خدمت کند، آن وقت به آن اجازه بیرون آمدن می‏دهد، چرا؟ چون شناسنامه و گذرنامه‏اش عوض شده، چهره و لباس و قیافه‏اش تغییر کرده است.

فروید اصلًا به انسانیت اصیل اعتقاد ندارد؛ می‏گوید آنچه که شما آن را «انسانیت» و «تعالی انسانیت» می‏نامید ذاتش حیوانیت است، حیوانیت رانده شده از روان ناخودآگاه و «رفته در درون» بدون اینکه ماهیت و ذاتش تغییر کرده باشد، [فقط] چهره و شناسنامه و گذرنامه و لباس عوض کرده و [بیرون‏] آمده است. نظریه فروید یکی از آن نظریه‏های غربی است که در آن، زیر پای توجیه و تفسیر «انسانیت» به کلی روبیده می‏گردد و فاتحه انسانیت خوانده می‏شود.

این نظریه جناب فروید است. شما هر کاری کنید و بگویید آقای فروید! ما ابوذر داریم، معاویه هم داریم؛ لومومبا داریم، موسی چومبه هم داریم؛ می‏گوید از نظر ماهیتی هیچ فرقی میان ابوذر و معاویه، میان لومومبا و چومبه، و میان موسی و فرعون- العیاذباللّه- نیست؛ چرا؟ همه یک چیز است؛ چیزی را که معاویه می‏خواهد ابوذر هم می‏خواهد، آن را که چومبه می‏خواهد لومومبا هم می‏خواهد؛ لومومبا همان چومبه‏ای است که تمایلات حیوانی او اجازه ظهور و بروز پیدا نکرده و بعد به روان ناخودآگاه رانده شده و از آنجا در لباس آزادیخواهی، عدالتخواهی، انسان دوستی، آزادگی و انصاف بیرون آمده است؛ ابوذر هم نسبت به معاویه یک چنین آدمی است.

ولی این نوع تفسیر و توجیه برای روان ناخودآگاه را سایر روانکاوان نپذیرفته‏اند.

نظریه یونگ‏

فروید شاگردی دارد به نام یونگ‏. او به روان ناخودآگاه معتقد است‏  ولی آن توجیهی را که جناب فروید کرده است- که تمام عناصر روان ناخودآگاه را عناصر رانده شده از روان خودآگاه بالاخص عناصر جنسی تشکیل می‏دهد- قبول ندارد. یونگ می‏گوید قسمتهایی از روان ناخودآگاه ما فطری است و پایه انسانیت انسان را تشکیل می‏دهد؛ یعنی احساس اخلاقی، احساس عبادت و پرستش، احساس علم دوستی و حقیقت‏خواهی، احساس زیبایی دوستی و [به طور کلی‏] همه احساسهای انسانی انسان، ارکانی در فطرت و سرشت او هستند و در روان ناخودآگاه انسان وجود دارند؛ ولی این عناصر روان ناخودآگاه قبل از آن که از روان خودآگاه ما چیزی رانده شود وجود داشته‏اند. پس روان ناخودآگاه ما از دو قسمت تشکیل می‏شود: قسمت عناصر اساسی فطری خدادادی متعالی انسانی- که اینها باید باشد و پرورش داده شود- و قسمت عناصر رانده شده از روان خودآگاه انسان.

ولی امروز در اصل این مطلب که انسان دارای دو روان است: روان خودآگاه و روان ناخودآگاه، و اینکه روان ناخودآگاه حاکم و مسخّر روان خودآگاه است و نیز حوزه بسیار عظیم‏تری است‏ ، شک و تردیدی نیست.

منبع: کتاب مسأله شناخت، ص 155، استاد شهید مطهری

اشتراک گذاری
کلمه های کلیدی
ثبت دیدگاه