خودآگاه و ناخودآگاه در صد ساله ی اخیر، در حوزه ی روح و روان انسان ، علمی به وجود آمده است که آن هم نوع خاصی از روانشناسی است ولی با روانشناسیها و علم النفسهای گذشته تفاوت عظیمی دارد و لذا اسم آن را «روانکاوی» گذاشتهاند. روانکاوی خود نوعی علم النفس و روانشناسی است که […]
خودآگاه و ناخودآگاه
در صد ساله ی اخیر، در حوزه ی روح و روان انسان ، علمی به وجود آمده است که آن هم نوع خاصی از روانشناسی است ولی با روانشناسیها و علم النفسهای گذشته تفاوت عظیمی دارد و لذا اسم آن را «روانکاوی» گذاشتهاند. روانکاوی خود نوعی علم النفس و روانشناسی است که به روان ناخودآگاه انسان مربوط میشود نه به روان خودآگاه او؛ یعنی کشف شده است که روان انسان دو حوزه و دو بخش دارد: بخش خودآگاه که همان بخشی است که بشر از قدیم الایام میشناخته است، و بخش ناخودآگاه که امروز سرپنجه علم توانسته است به آن دست بیندازد.
فرق روان خودآگاه با روان ناخودآگاه چیست؟ روان خودآگاه یعنی قسمتهایی از روح و روان ما که وجود آنها را در خودمان درک میکنیم و به وجود آنها آگاهیم. مثلًا در ما «احساس» به معنای حس کردن (کار حواس ظاهری) وجود دارد. چشم ما میبیند و خود ما هم آگاهیم که چشممان میبیند. قوه حافظه ما آنچه را که احساس کردهایم در خود نگاه میدارد. خود ما آگاهیم که یک قوه حافظه داریم؛ گاهی میگوییم قوه حافظهام ضعیف شده یا قویتر شده است، قوه حافظه من از قوه حافظه فلان شخص کمتر یا بیشتر است. همچنین آگاهیم که تعقل و تفکر داریم، یعنیتفکرها داخل حوزه خودآگاه وجود ماست. در ما یک سلسله تمایلات، رغبتها، شهوتها، نفرتها، ترسها و امثال اینها وجود دارد. ما خودمان وجود اینها را احساس میکنیم. اگر در ما رغبت به مقام هست، خودمان هم وجود این رغبت را احساس میکنیم، میفهمیم که دلمان میخواهد مقام عالی داشته باشیم. در ما غضب و خشم هست، آن را هم درک میکنیم، و غرایز خود را ادراک میکنیم.
اما روان ناخودآگاه یعنی چیزهایی که از جنس و سنخ روان هست ولی با وجود این ما به آنها آگاه نیستیم و آنها را در خودمان درک نمیکنیم.
دو خصوصیت حوزه روان ناخودآگاه
حوزه روان ناخودآگاه دو خصوصیت دارد. یک خصوصیت آن این است که حاکم بر روان خودآگاه است. روان ناخودآگاه فرمان میدهد، روان خودآگاه میپذیرد. از این جهت گفتهاند مثل ایندو مثل یک کارخانه عظیمی است که دستگاه موتور و دستگاه انتقال نیروی این کارخانه در زیر زمین نهاده شده است و قسمتهای رویین آن که عملیات نهایی را انجام میدهد در قسمت بالا قرار دارد. آن کس که نگاه میکند، قسمت بالا را میبیند و خیال میکند که کارخانه همین قسمت بالا است؛ نمیداند که قسمت بالا تابع و مسخّر قسمت پایین است و اساس، آن قسمت پایینی است؛ اگر بالا حرکتی هست به دلیل حرکتهای طبقه زیرین و به دلیل نیروهایی است که در طبقه زیرین وجود دارد.
خصوصیت دوم این است که علاوه بر اینکه طبقه زیرین روح ما یعنی روان ناخودآگاه فرمانده است و روان خودآگاه فرمانبر، بخش روان ناخودآگاه بسی عظیمتر و وسیعتر و گستردهتر است. قسمت خودآگاه ما نسبت به بخش ناخودآگاه، قسمت کم و کوچکی را تشکیل میدهد. قسمت مهم روان ما را روان ناخودآگاه ما تشکیل میدهد. مثل میزنند که اگر هندوانه یا قطعه یخی را در آب بیندازند، مقدار کمی از آن از آب بیرون میآید و آب قسمت اعظم آن را در برمیگیرد. میگویند عینا به همان نسبت که قسمتهای بیشتری از یک هندوانه یا یخ زیر آب قرار میگیرد و قسمت کمی روی آب، قسمتهایی از روان انسان هم به همین نسبت از آگاهی ما مخفی و از شعور ما پنهان است؛ قسمت بسیار کم آن همان است که خودمان آن را درک میکنیم و به وجود آن آگاه هستیم.
در قدیم یک مثل عامیانهای بود، مردم فکر میکردند- من نمیدانم تا چه اندازه درست است- که آدمهای کوتوله خیلی زرنگ و باهوش هستند؛ میگفتند این آدم کوتوله که میبینی قدش اینقدر است، ده برابر این مقدار زیر زمین است.
این یک حرف عامیانهای بود اما بعد معلوم شد که همه مردم اینطورند، همه مردم کوتولهاند ولی از نظر روانی؛ یک مقدار از روانش همان است که خودش حس میکند و به وجود آن آگاه است- که قسمت کمی از روان اوست- و قسمتهای بیشترش همان است که خودش هم از وجود آنها آگاه نیست.
«پنهان های روان انسان» در قرآن و دعای کمیل
در این زمینه نکاتی در قرآن مجید و کلمات علی (علیه السلام) و کلمات حکمای الهی و عرفایی مثل مولوی وجود دارد؛ یعنی تا حدود زیادی حکما و عرفا هم به این نکته توجه کردهاند. حال مطلبی را که آنها گفتهاند عجالتا مطرح نمیکنم، فقط یک مورد از قرآن کریم و یک فراز از کلمات امیر المؤمنین (نه از نهج البلاغه بلکه از دعای کمیل) نقل میکنم و فعلا از این قسمت مطلب رد میشوم.در قرآن مجید در سوره مبارکه طه میفرماید: «فانّه یعلم السّرّ و اخفی» «1» خدا آگاه به راز است، آگاه به پنهان است، و آگاه به پنهانتر از پنهان است. این «پنهانتر از پنهان» چیست؟
برای انسان چیزی پنهانتر از این نیست که امری را در دل خود پنهان کند. اگر انسان چیزی را در دل خاک یا هر جای دیگر پنهان کند ممکن است کسی پیدا کند، ولی اگر چیزی به صورت سرّ باشد، یعنی اصلا از درون دل بیرون نیاید، چیزی مخفیتر از آن برای انسان نیست. از امام سؤال شد: چرا قرآن میگوید خدا راز را میداند و «از راز پنهانتر» را هم میداند؟ «از راز مخفیتر» چیست؟ امام فرمود: «از راز پنهانتر» آن چیزی است که در روان تو وجود دارد و خودت نمیدانی و فراموش کردهای.
علی (علیه السلام) در دعای کمیل میفرماید: «الّذین وکلتهم بحفظ ما یکون منّی» تو ملائکهای را بر من موکل کردی «2»، آنها را مأمور من کردی و تمام اعمال مرا ضبط و ثبت میکنند.
بعد برای این که مردم چنین خیال و توهمی نکنند که خدا که ملائکه را فرستاده العیاذباللّه مثل کسی است که به مأمور احتیاج دارد و خودش به تنهایی نمیتواند، یا شریک در ملک و به تعبیر قرآن «ولی از ذلّ» دارد، میفرماید: «و کنت انت الرقیب علی من ورائهم» تو خودت باز بر فرشتگان، ناظر و شاهد هستی؛ نه فقط شاهد بر آنها «و الشّاهد لما خفی عنهم» چیزهایی در حوزه وجود من است که حتی بر ملائکه که جنود غیبی هستند مخفی میماند- یعنی وجود من غیب و پنهان هایی دارد که ملائکه هم از آنها آگاه نیستند و نمیتوانند آگاه باشند- ولی تو خودت آن گواهی هستی که آنچه را که بر آنها هم پنهان است شاهدی.
از اینجا انسان میفهمد که قضیه روح و روان انسان چقدر عجیب است که قرآن میگوید «سرّ و پنهانتر از سرّ» و علی (علیه السلام) میفرماید چیزهایی [در روح و روان انسان] هست که از ملائکه هم پنهان میماند و تنها خداست که بر آنها آگاه است.
ص150، فصل شناخت آیه ای و روان ناخودآگاه، کتاب مساله شناخت، شهید مطهری